موضوع : رابطه وجود و مقولات
تهیه کننده : زینب آزاد مقدم
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
اضافه:
هفت مقوله از مقولات را اعراض نسبی گویند که عبارتند از اضافه، این، متی، وضع، جده، فعل و انفعال معنی نسبت در این مقولات این است که این گونه اعراض بر هیاتهای اطلاق میشود که به واسطهی وجود نسبتهای خالص موضوع، بر آن عارض میگردند. بنابر این نباید این مقولات را عینی نسبتهای وجودی بین اشیاء تصور کرد.
چنانکه در مبحث وجود رابط و مستقل آمده که نسبت دارای وجود رابط است یعنی وجودش در دیگری و از دیگری است و استقلال وجودی ندارد تا بر هر چیزی حمل شود یا چیزی بر آن حمل گردد و با نتیجه دارای ماهیت نیست. زیرا ماهیت در پاسخ آن چیست؟ میاید و این در مورد نسبت صادق نیست، در حالی که مقولات ماهیات جنسی هستند. بنابراین نسبت نه مقوله است و نه تحت مقولهای در می آید. از این گذشته، نسبت در برخی از این مقولات مکرر است، مانند مقوله اضافه، در صورتی که مکرر بودن در مورد هیات، بی معنی است.
در مقوله اضافه تکرار نسبت وجود دارد و در مقوله وضع، تعدد نسبت، چنانکه نسبت بعضی از اجزاء با بعضی دیگر و نسبت مجموع اجزاء با خارج و بسیاری نسبتهای دیگر وجود دارد. پس مقوله نسبی، هیاتی است که از نسبت موجود در شی بر آن عارض میشود.
2- اضافه عبارتست از هیاتی که برای یک شیء از نسبت آن به شی دیگر حاصل میشود که آن شی نیز با شی اول نسبت دارد چنانکه هیات اضافه موجود در برادر چنین است: نسبت برادر در برادری به برادر خود که او نیز در برادری با این برادر نسبت دارد. پس نسبت موجود در مقوله اضافه متکرر است. و فرق مقوله ی اضافه با نسبت به طور مطلق همین است که وجود نسبت یکی است اما قائم بر دو طرف است، در صورتی که در مقوله اضافه، نسبت برای هر یک از طرفین اضافه، تکرار میشود و نسبتی که هر یک از دوطرف اضافه با طرف دیگر داردغیر از نسبتی است که آن با این دارد و در عین حال با یکدیگر تلازم دارند وتفکیک آنها نه در خارج امکان پذیر است و نه در ذهن.
اضافه گاه به خود مقوله اضافه اطلاق میگردد ودر آن حال «اضافه حقیقی» خوانده می شود و گاه به موضوع مقوله اطلاق میشود و یا بر موضوع و عرض با هم که در این صورت آن را «مضاف مشهوری» گویند.
3-اضافه، هم در حسن انسان وجود دارد و هم در خارج و این مطلب را وقوع انواع مختلف اضافات که دارای آثار عینی خارجی نیز هستند تایید میکند؛ همچون اضافه پدر و فرزند،بالا و پایین، دور و نزدیک و جز آن ها.
در این که وجود اضافه چگونه وجودی است باید دانست که عقل انسان از دو موضوع که دارای نسبت متکرر و متلازم با یکدیگرند وصف ناعتی را انتزاع میکند بدون آن که چیزی بر آن بیفزاید. بنابراین این وصف، موجود به وجود موضوع خویش است و وجود مستقل جداگانهای ندارد.
ملاصدرا در اسفار پس ازذکر مطالبی در این مورد میگوید: مضاف از جهت مصناف بودن معنی بسیطی است که در خارج وجود مستقل منفرد ندارد بلکه وجود آن وابسته به چیزهائیست که از حیث وجود چنانکه که با شیء دیگری مورد مقایسه قرار میگیرند مثلا وجود آسمان ذاتا از مقوله وجود جواهر است لیکن از حیث وجود چنان است که وقتی با زمین مورد مقایسه واقع میشود و معنی بالایی در عقل انسان به صورت اضافه ادراک میگردد.
4- از جمله ویژگیهای اضافه یکی این است که دو طرف اضافه، در وجود و عدم و قوه و فعل متکافی هستند یعنی وجود یکی به وجود دیگری وابسته است و اگر یکی از آن دو موجود باشد حتما دیگری هم موجود است، نیز اگر یکی بالفعل باشد دیگری نیز چنان است و اگر یکی بالقوه، یا معدوم باشد دیگری نیز بالقوه یا معدوم است. دو طرف اضافه علاوه اکافو در وجود عدم و قوه و فعل، در عموم و خصوص نیزمتکافی هستند مثلا اگر ابوت به معنی عام منظور باشد طرف مقابل آن(نبوت) نیز به معنی عام خواهد بود و اگر به معنی شخصی باشد با نبوت شخصی متضایف خواهد بود.
خاصه مهم مقوله اضافه این است که بر کلیه مقولات دهگانه از جمله بر خود، عارض میشود.
5- اضافه را به متشالکه الاطراف و مختلفه الاطراف تقسیم میکند. متشالکه الاطراف، اضافهای است که طرفین آن یکسان باشد مثل برادر و برادر و مختلفه الاطراف آن است که طرفین اضافه یکی نباشد مثل بالا و پایین. اضافه همچنین به خارجی و ذهنی منقسم میشود. خارجی مثل پدر و فرزند و ذهنی مانند کلی و جزئی و اعم واخص.
مقوله این:
این هیاتی است که عارض جسم میشود به واسطه نسبتی که با مکان دارد. مکان خود با صفات و خواص شناخته شده امری است بدیهی یعنی همان چیزی که انتقال جسم از آن و به آن صورت میگیرد و جسم در آن سکون مییابد دارای وضع است، یعنی میتوان بدان اشاره کرد که این جا یا آن جاست، و دارای مقدار و قابل اندازهگیری است ونصف و ثلث و ربع دارد و چنان است که دو جسم در یکی از آن نمیگنجد.
صدر المتاهلین میگوید: همه کسانی که در مساله مکان نزاع داشتهاند بر سر چهار نشانه فوق الذکرتوافق کردهاند تا نزاع ایشان صرفا لفظی نباشد. لیکن آراء ایشان درباره حقیقت مکان مختلف است.
درباره حقیقت مکان پنج قول مختلف اظهار شده است: 1- مکان همان هیولای جسم است 2- مکان صورت جسم است.
3- مکان، سطحی است از جسم که باشی متمکن تلاقی کند، خواه سطح حاوی باشد یا محوی.
4-مکان سطح درونی جسم حاوی است که مماس بر سطح بیرونی جسم محوی است واین قول معلم اول(ارسطو)است و فارابی و ابن سینا از وی تبعیت کرده اند.
5- مکان، بعدی است مساوی با اقطار جسم متمکن و بر این اساس، بعدی جوهری و مجرد از ماده است این قول منسوب به افلاطون در رواقیون و محقق طوسی و صدرالمتالهین است.
و قول ششم هم رای کسانی است که از بنیاد منکر حقیقت مکان شده اند.
از بین اقوال مختلف آن چه قابل اعتناست نظریه سطح و دیگری بعد جوهری مجرد از ماده است که از دو گروه طرفداران این دو نظریه مشاجرات و احتجاجات مفصلی داشتهاند.
پس این هیاتی است که به واسطه انتساب شی به مکان تحقق پیدامیکند.
هیات حاصل از نسبت است نه خود نسبت
این بر دو قسم تقسیم میشود: این حقیقی و این غیر حقیقی- حقیقی هیاتی است حاصل از بوده جسم در مکان خاص خود که هیچ چیز دیگر با آن در همان مکان نمیگنجد مانند آب در کوزه.
این غیر حقیقی مثل فلان کس در خانه است که خانه تنها به وسیلهی وی اشغال نشده بلکه چیزهایی دیگر هم در آن میگنجد البته این تقسیم بندی حقیقی و فلسفی به معنای خاص ندارد، بلکه این تقسیم به معنی متداول در عرف عام صورت گرفته است تقسیم دیگری نظیر این، آن است که این را به جنسی و نوعی و شخصی تقسیم کردهاند. این جنسی عبارت از در مکان بودن است به طور مطلق؛ این نوعی، در هوا بودن (یا در آب بودن)؛ و این شخصی عبارت است از بودن یک شخص معین در مکان حقیقی خود در وقتی معین.
مقوله متی:
متی عبارتست از هیاتی که شی را به واسطه نسبتی که بازمان داردعارض میشود، هر حرکتی از آن رو که دارای وجود سیال تدریجی است، مقدار غیر قار خاصی دارد که با مقدار و امتداد غیر قار هر گونه حرکت دیگری مغایرست و بنابراین، هر حرکت واحدی یک زمان مخصوص به خود دارد (واحد هم در حرکت و هم در زمان، واحد به عدد است نه واحد نوعی و جنسی و جز آن) لیکن چون همه زمان ها با یکدیگر قابل انطباق و مقایسهاند، ما برای تعیین مقدار حرکات، زمان حرکت یومیه را به عنوان زمان مستمر عام برگزیده، زمان ها و حرکات دیگر را با آن میسنجیم و نسبتهای که با زمان دارد دارای هیاتی است که آن رامتی گوئیم.
مستی هر گاه خاص یک حرکت باشد که دیگری در آن نگنجد، آن را متی حقیقی گویند و هر گاه حرکت دیگری نیز در زمان گیرد آن را متی غیر حقیقی گویند. فرق میان این ومتی این است که یک زمان واحد قابل اشتراک و انطباق با حرکات بسیار است، لیکن این خاص یک جسم جز همان جسم را شامل نتواند شد.
یک تقسیم دیگر در مورد متی بر حسب اقسام حوادث زمانی است حوادث زمانی یا دارای وجود تدریجی است که با خود زمان انطباق مییابد و یا دارای وجود آنی است که به کرانهای زمان منسوب میشود، مانند همه اقسام اتصال و انفصال و تماس که بین دو یا چند چیز برقرار شود.
در تقسیم دیگر،متی یا ذاتی و یا عرضی ذاتی آن است که خود حرکات منطبق بر زمان را عارض میگردد و متی عرضی مربوط به متحرکهاست، که از طریق حرکات خاص خود بر زمان انطباق مییابد وگرنه شیء متحرک از جهت ذات متی را بر حسب مقولاتی که حرکت در آن واقع می شود نیز تقسیم کردهاند.
وضع: هیاتی است که از نسبت اجزائ یک شیء به یکدیگر و نسبت مجموع آن اجزاء به خارج پدید میآید؛ مانند ایستاده بودن که هیات خاصی برای انسان است، و از نسبت خاصی که بین خود اعضاء انسان با یکدیگر و نیز بین آنها با خارج برقرار است، پدید میآید، به این صورت که سرش بالا و پاهایش پایین قرار گرفته است.
وضع دو گونه است :طبیعی و غیر طبیعی، وضع طبیعی مانند استقرار درخت بر روی ریشه و ساقهی خود، وضع غیر طبیعی مانند وضع ساکن خانه نسبت به خانه.
وضع را در تقسیم دیگر به دو قسم بالقوه و بالفعل نیز منقسم کردهاند. مشهور در بین اهل من است که در مقوله وضع، تضاد و تشکیک به شدت و ضعف وجود دارد. مثال برای تضاد، وضع انسان است که در حالت عادی ایستاده باشد و پاهایش روی زمین و سرش به سوی آسمان، در قیاس با هنگامی که سرش بر زمین و پاهایش به طرف آسمان باشد که این دو وضع دو امر وجودی است که متعاقبا بر یک موضوع واحد عارض گشته، بدون آن که بین آنها، اجتماع برقرار گردد و غایت خلاف نیز بین دو وضع وجود دارد. همچنین دو وضع به پیشت بر زمین دراز کشیده و بر روی دراز کشیده، دو حالت متضاد است.
شدت و ضعف در وضع نیز مانند راست تر بودن و یا خمیدهتر بودن، در مقایسه با حالت راست وخمیده . البته در وجود غایت خلاف بیندو وضع و تصویر آن در ذهن تا حدی ابهام وجود دارد و جای تامل است.
شروطی لازم است؛ از آن جمله تعاقب دو امر وجودی هر یک موضوع واحد و عدم اجتماع آنها با یکدیگر در موضوع و وجود غایت خلاف بین دو امر وجودی که دراین جا دو وضع است اما آیا واقعا میتوان اختلاف دو وضع بر پشت خوابیدن را با بر روی خفتن یا بر سر ایستاده را یا بر پای ایستادن در حد غایت دانست؟
مقوله جده(ملک): جده که آن را ملک هم گویند، هیاتی است که حاصل از احاطهی چیزی بر چیزی بدان نحو که شیء محیط با انتقال محاط منتقل گردد و آنچه موضوع این مقوله قرارمیگیرد، همان شیء محاط است احاطه گاه تام است همچون احاطه پوست بر حیوان و گاه ناقص است مانند: احاطه پیراهن یا کفش و یاانگشتری بر انسان.
جده را به طبیعی و غیر طبیعی تقسیم کردهاند:طبیعی مانند مثال اول و غیر طبیعی مانند مثالهای دیگر.
صدر المتاهلین در اسفار میگوید: «ملک که از آن به مقوله له» نیز تعبیر میشود، دو گونه است: طبیعی، مانند دارای قوا بودن نفس و اعتباری خارجی مانند اسب داشتن زید و این قسم دوم در حقیقت چیزی غیر از ملک است و از این مقوله نتواند بود بلکه آن را باید از مقوله مضاف دانست.
اما حق این است که ان چه به عنوان ملک حقیقی در مثالهایی نظیر دارای قوا بودن نفس ذکر کردهاند درواقع یک نوع حیثیت وجودی است که قیام چیزی را به چیزی افاده میکند که یکی دیگر به هر نحو که بخواهد تصرف مینمایدو این چیزی است جد از معنی مقولی جده.
بنابراین ، انچه را به عنوان ملک اعتباری ذکر کرده از قبیل اسب داشتن زید، خود همان ملک حقیقی است و با مقوله اضافه فرق باز دارد.
فعل وانفعال
(ان یفعل وان ینفعل) فعل عبارت است، از هیات به دست آمده از تاثیر موثر در زمان تاثیر مانند هیات پدید آمده از گرم کردن ماده گرم کننده در زمان گرم کردن انفعال: هیاتی است که از اثرپذیری شی متاثر در حال گرم شدن است، پدید میاید. قرار دادن قید تدریج در تعریف مقوله فعل و انفعال، برای آن است که فعل وانفعال هایی که ابداعی هستند از تعریف خارج شوند مانند فعل واجب تعالی که با بیرون کردن عقل از عدم و آوردنش به وجود، کاری انجام داده و تاثیری کرده، (که البته از مقوله فعل نمیباشد) و مانند انفعال و اثرپذیری عقل، که ازعدم خارج شده و تنها به خاطر امکان ذاتیش موجود میگردد(که البته از مقوله انفعال نخواهد بود).
از خواص این دو مقوله، یکی این است که عارض بر مقولات دیگر، مثل کم و کیف و وضع و جز آن ها نیز میگردد.
دیگر این که معروض این مقوله از حیث این گونه معروضیت، هیچگاه خالی ازحرکت نیست واز این رو دو مقوله مورد بحث را به جای فعل وانفعال، ان یفعل وان ینفعل گویند که حرکت و تدریج در آن ظاهر باشد زیرا فعل وانفعال در مورد تاثیر و تاثرهای دفعی و غیر تدریجی نیز به کار می رود.
خلاصه این که این دو مقوله بر معروض هایی عارض میشود که دارای حرکت باشد.
صدر المتاهلین در اسفار میگوید: وبدان که وجود هر یک از این دو مقوله در خارج، عین جریان به سوی مرتبهای نیست زیرا این عینامعنی حرکت است همچنین،وجود آن ها غیر ازوجود مقولاتی که تحریک و تحرک در آن ها واقع میگردد مانند کیف همچون مقدار جسم نامی یا وضع مانند نشستن و ایستاده و جز آن.
بلکه وجود این دو مقوله عبارتست از وجود یکی از مقولات موضوع حرکت مثل کم و کیف و وضع- در هنگامی که در حال تاثیر یا تاثر است بنابراین سیاهی یا گرمی از آن حیث که سیاهی و گروهی است از مقوله کیف است اما از آن حیث که به تدریج از آن امر تدریجی دیگر حاصل میشود و یا از امر تدریجی دیگر حصول مییابد، از مقوله ان یفعل و ان ینفعل به شمار میآید. اما، نفس تدریجی یعنی خروج از قوه به فعل خواه در فاعل و خواه در منفعل، خود عین حرکت است ونه چیزی جز آن بدین ترتیب نحوه ثبوت و عرضیت این دو مفهوم ثابت گردید.
بعضی در وجود دو مقوله فعل و انفعال اشکال کرده اند که اثر بخشی هرگز نمی تواند وصف ثابت شیء و زائد بر ذات موثر باشد؛ زیرا در آن حالت ان تاثیر خود به تاثیر دیگری نیازمندخواهد بود و تاثیر دیگرنیز به تاثیری تا سلسله به بی نهایت کشیده شود،در حالی تاثیر عملا بین دو مرز موثر و متاثر محصور است.
همین اشکال را در مورد تاثر کرده است که تاثر نمی تواند وصفی زائد بر ذات متاثر باشد چه اگر پذیرش اثر، زائد بر ذات پذیره باشد طبعا به پذیرش دیگری محتاج خواهد بود و آن به همین نحو تا بینهایت؛ در صورتی که تاثر هم محصور در میان متاثر است بنابراین تاثیر و تاثر چه دفعی باشد و چه تدریجی دو وصف عدمی است که وجود خارجی ندارد.
در دفع اشکال فوق میگویئم: اگر چنان چه وصف مفروض به وجود مستقل و منحازی موجود باشد البته به تاثیر خاص دیگری نیاز خواهد داشت، اما هنگامی که ثبوت آن تابع امری دیگراست، جعل آن عین جعل متبوعش خواهد بود.بدین معنی که تاثیر و تاثر تدریجی خود موجود به ایجاد کیف، مثلا سیاهی است که در سیاه کننده و سیاه شونده وجود دارد و هیچ دلیلی بر وجود یک چیز نیرومندتر از ان نیست که مفهوم آن بر مصداقی از اعیان خارجی در قضیه خارجیهای صدق نماید.
نتیجه:
در میان اقسام جوهر، جوهر نفس با علم حضوری و جوهر جسمانی با ارتکار و برهان اثبات می شود جوهر عقلانی و مثالی را هم از راه تشکیک وجود و قاعدهی امکان اشرف میتوان اثبات کرد.
در میان اعراض، کیفیت نفسانی با علم حضوری درک میشود و کیفیت محسوسه هم به کمک علوم تجربی قابل اثبات است البته نه به قطعیت کیفیات نفسانی اما کیفیت استعدادی امری انتزاعی است و ماهیت نیست.
بهر حال مفهوم عرض و جوهر برای هیچکدام از این ها جنس نیست. خود مفهوم جوهر به جواهر به صورت عرضی حمل میشود چنانکه عرض نیز چنین است.
این نکته را غیر از شیخ اشراق، بهمینار در «التحصیل» به صورت احتمال ذکر کرده است که حمل جوهر بر جواهر، عرضی است نه ذاتی، یعنی جنس نیست.
پس جوهر از نحوهی وجود به دست میآید عرض هم نحوهی وجود است و اصلا از سنخ مفاهیم ماهوی نیستند جوهر یعنی موجودی که احتیاج به موضوع ندارد و عرض یعنی موجودی که احتیاج به موضوع دارد.
پی نوشت ها :
1- کتاب فلسفه مابعدالطبیعه تالیف نجم الدین کاتبی – اثیر الدین ابهری ترجمه مرتضی مدرسی گیلانی تهران چاپ 1362 – ص 29
2- کتاب فرهنگ فلسفی دکتر جمیل صلیبا ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی انتشارات حکمت 1366 – ص 607
3- شواهد الربوبیة – جزوه مربوط به حکمت متعالیه استاد شاهرودی – ص 22 تا 28
4- شواهد الربوبیة – جزوه مربوط به حکمت متعالیه استاد شاهرودی – ص 22تا ص 28
5- بدایه الحکمه سید محمد حسین طباطبایی ترجمه علی شیروانی چاپ قم سال 1384 ص137و138
6- کتاب فرهنگ فلسفی دکتر جمیل صلیبا ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی انتشارات حکمت 1366ص607
7- همان منبع
8- بدایه الحکمه ص 138 و 139
9- کتاب امور عامه یا مقدمات فلسفه و کلام در اسلام تالیف دکتر محمد جواد مشکور – چاپ مرکز انتشارات علمی فرهنگی 1361 – ص 53
10- درآمدی بر تفاوت دو فلسفه مشاء و حکمة الاشراق نوشته میثاق امیر فجر – ص 68 و ص 70
11-همان منبع – همان صفحه
12- بدایة الحکمة ص 139
13- درآمدی بر تفاوت دو فلسفه مشاء و حکمة الاشراق میثاق امیر فجر – ص 68 تا ص 70
14- دیباچه بر حکمت متعالیه (فلسفه وجودیه ) ملاصدرا به قلم دکتر سید جعفر سجادی چاپ تهران بهار 1384 – ص 234 و 134
15- اسفار – سفر دوم – جلد 1 – ص 243 و ص 244
16- کتاب بدایة به شیوه پرسش پاسخ تالیف محمد باقر سعیدی روشن چاپ قم سال 76 . ص 58
17- همان ص 60 و 61
18- کتاب دیباچه بر حکمت متعالیه (فلسفه وجودیه ) ملاصدرا ( صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازی قوامی ) دکتر سید جعز سجادی چاپ تهران 1384 ص 136
19- اسفار ، سفر دوم ، جلد 1 ، صفحه 273 و 275 و دروس فلسفه محمد تقی مصباح یزدی نگارش محمد تقی سبحانی چاپ قم 1383
20- بدایة الحکمه شیروانی چاپ قم سال 84 ص 154 تا ص 157
21- دروس فلسفه محمد تقی مصباح یزدی نگارش محمد تقی سبحانی چاپ 1363 تهران ص 227
22- همان ص 228
23- همان ص 229
24- فلسفه عالی یا حکمة صدرالمتالهین تلخیص به اسفار جلد 1 . نگارش جواد مصلح تهران 1337 – ص 77
25- دروس فلسفه محمد تقی مصباح یزدی نگارش محمد تقی سبحانی چاپ 1363 تهران ص 230
26- نهایة الحکمه سید محمد حسین طباطبایی ترجمه مهدی تدین چاپ تهران سال 1373 – ص 168
27- بدایه الحکمه ص 158 و ص 159
28- نهایه الحکمه سید محمد حسین طباطبائی ترجمه مهدی تدین چاپ تهران سال 1373 ص 177 و 178
29- نهایه 179
30- همان ص 169 و 170
31- همان ص 170
32- همان ص 173
33- همان ص 174
34- دروس فلسفه محمد تقی مصباح چاپ 63 ص 231
35- همان 232
36- نهایه ص 179
37- همان ص 180
38- همان 180 تا 181
39- همان 182
40- همان 182
41- اسفار جلد 4 ص 39
42- نهایه 183
43- بدایه ص 159
44- نهایه 184
45- همان ص 184
46- همان ص184 و 185
47- بدایه ص 160
48- نهایه ص 185
49- همان ص 186
50- یادداشت های نهایة الحکمة شماره 51 چاپ 1373 ص 203
51- نهایه 186 و 187
52- اسفار جلد 4 ص 223
53- اسفار جلد 4 ص 223
54- بدایه ص 162
55- نهایه 187 و 188
56- اسفار جلد 4 . ص 225 و نهایه 188
57- نهایه 188
58- دروس فلسفه مصباح ص 232 و 233
فهرست منابع و مآخذ
1- فلسفه مابعدالطبیعه تالیف نجم الدین کاتبی – اثیر الدین ابهری – ترجمه مرتضی گیلانی چاپ 62
2- فرهنگ فلسفی دکتر جمیل صلیبا ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی چاپ 1366
3- بدایة الحکمه آیة الله محمد حسین طباطبایی ترجمه علی شیروانی 1384
4- امور عامه یا مقدمات فلسفه و کلام در اسلام تالیف محمد جواد مشکور 1361
5- درآمدی بر تفاوت دو فلسفه مشاء و حکمة الاشراق نوشته میثاق امیر فجر
6- دیباچه بر حکمت متعالیه ملادصدرا به قلم سید جعفر سجادی – 1384
7- اسفار – سفر دوم – جلد 1 و جلد 4
8- بدایة به شیوه پرسش و پاسخ تالیف محمد باقر سعیدی روشن – 1376
9- دروس فلسفه محمد تقی مصباح یزدی نگارش محمد تقی سبحانی 1383 و سال 1363
10- فلسفه عالی یا حکمة صدرالمتالهین نگارش جواد مصلح 1337
11- نهایة الحکمه سید محمد حسین طباطبایی ترجمه مهدی تدین چاپ 1373
12- پاورقی (یادداشت های نهایه ) شماره 51 مهدی تدین سال 1373
13- شواهد الربوبیة – ترجمه استفاده شده از جزوه حکمت متعالیه جناب استاد شاهرودی
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |